محل تبلیغات شما

داستان مدافعان حرم قسمت 4

با نرجس رفتیم سرمزارشهید عباس بابایی‌

شهید بابایی از شهدای معروف استان قزوین بود

از خلبان های نیروی هوایی که تو عیدقربان سال ۶۶ شهید میشن

همیشه دلم میخاد تو یه ستاد یا مرکز کشوری کار کنم که شهدای شهرم به تمام ایران معرفی کنم

از مزارشهدا خارج شدیم به سمت ایستگاه خط واحد

حرکت کردیم

منتظر بودیم  اتوبوس شرکت واحد بیاد سوار بشیم بریم خونه

که تلفن همراه نرجس زنگ خورد

و اسم یاربهشتی روی گوشیش طنین انداز شد

نرجس اسم همسرش یاربهشتی تو گوشیش سیو کرده بود

- چه زود دلتنگت شد

نرجس بامشت زد رو بازومو گفت خجالت بکش بچه پرو

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها